حلم. (دهار). دیدن رؤیا در حالت نوم. رؤیا. (یادداشت مؤلف) : چنین گفت آنگاه با پهلوان که خوابی بدیدم به روشن روان. فردوسی. هرکه چرد چمد و هرکه خسبد خواب بیند. (یادداشت مؤلف) ، بالغ شدن. بسن بلوغ رسیدن. (یادداشت بخط مؤلف). احتلام. محتلم شدن. (یادداشت مؤلف) : پس آن مسلمانان بیشتر خواب دیدند و غسل بر ایشان واجب شد. (ترجمه طبری بلعمی) ، فکری را در سر برای امری پختن. (یادداشت مؤلف) : که خویشان ارجاسب و افراسیاب جز از مرزایران نبیند بخواب. فردوسی. و گفت کار بسازید که بخواهیم رفت ودر خراسان نخواهد بود شراب خوردن تا خصمان خواب نبینند. (تاریخ بیهقی). و اگر کسی خواب بیند و فرصتی جوید آن دیدن و آن فرصت چندان است که بر تخت پدر نشینم. (تاریخ بیهقی). گفت: مر ترا خوابی دیده ام. گفت: خیر باد. (گلستان سعدی)
حلم. (دهار). دیدن رؤیا در حالت نوم. رؤیا. (یادداشت مؤلف) : چنین گفت آنگاه با پهلوان که خوابی بدیدم به روشن روان. فردوسی. هرکه چرد چمد و هرکه خسبد خواب بیند. (یادداشت مؤلف) ، بالغ شدن. بسن بلوغ رسیدن. (یادداشت بخط مؤلف). احتلام. محتلم شدن. (یادداشت مؤلف) : پس آن مسلمانان بیشتر خواب دیدند و غسل بر ایشان واجب شد. (ترجمه طبری بلعمی) ، فکری را در سر برای امری پختن. (یادداشت مؤلف) : که خویشان ارجاسب و افراسیاب جز از مرزایران نبیند بخواب. فردوسی. و گفت کار بسازید که بخواهیم رفت ودر خراسان نخواهد بود شراب خوردن تا خصمان خواب نبینند. (تاریخ بیهقی). و اگر کسی خواب بیند و فرصتی جوید آن دیدن و آن فرصت چندان است که بر تخت پدر نشینم. (تاریخ بیهقی). گفت: مر ترا خوابی دیده ام. گفت: خیر باد. (گلستان سعدی)
خفتن. خسبیدن. خوابیدن. بخواب رفتن. خواب رفتن. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) : بیا بصلح من امروز و در کنار من امشب که دیده خواب نکرده ست از انتظار تو دوشم. سعدی (طیبات). امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضۀ رضوان نکند اهل نعیم. سعدی (طیبات). محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس. سعدی (طیبات). ، خوابانیدن. بچاره کسی را خوابانیدن. (از یادداشتهای مؤلف) : لالایی گویم و خوابت کنم من. ؟ ، بخواب مصنوعی بردن. هیپنوتیزه کردن. مانیتیسم کردن. (یادداشت مؤلف) : بحیرتم ز که اسرار مانیتیسم آموخت فقیه شهر که بیدار را بخواب کند. ایرج میرزا
خفتن. خسبیدن. خوابیدن. بخواب رفتن. خواب رفتن. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) : بیا بصلح من امروز و در کنار من امشب که دیده خواب نکرده ست از انتظار تو دوشم. سعدی (طیبات). امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضۀ رضوان نکند اهل نعیم. سعدی (طیبات). محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس. سعدی (طیبات). ، خوابانیدن. بچاره کسی را خوابانیدن. (از یادداشتهای مؤلف) : لالایی گویم و خوابت کنم من. ؟ ، بخواب مصنوعی بردن. هیپنوتیزه کردن. مانیتیسم کردن. (یادداشت مؤلف) : بحیرتم ز که اسرار مانیتیسم آموخت فقیه شهر که بیدار را بخواب کند. ایرج میرزا
بخواب رفتن. درربودن خواب کسی را: سختم عجب آید که چگونه بردش خواب آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است. منوچهری. ترا در بزم شاهان خوش برد خواب ز بنگاه غریبان روی برتاب. نظامی. ظالمی را خفته دیدم نیمروز گفتم این فتنه ست خوابش برده به. سعدی (گلستان). از تشویش دزدان خوابش نبردی. (گلستان). نه گریان و درمانده بودی و خرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد. سعدی (بوستان). شب از درد بیچاره خوابش نبرد بخیل اندرش دختری بود خرد. سعدی (بوستان). - امثال: اگر دنیا راآب ببرد او را خواب برده است، این مثل را برای افراد بی اعتناء به امور زنند
بخواب رفتن. درربودن خواب کسی را: سختم عجب آید که چگونه بردش خواب آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است. منوچهری. ترا در بزم شاهان خوش برد خواب ز بنگاه غریبان روی برتاب. نظامی. ظالمی را خفته دیدم نیمروز گفتم این فتنه ست خوابش برده به. سعدی (گلستان). از تشویش دزدان خوابش نبردی. (گلستان). نه گریان و درمانده بودی و خرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد. سعدی (بوستان). شب از درد بیچاره خوابش نبرد بخیل اندرش دختری بود خرد. سعدی (بوستان). - امثال: اگر دنیا راآب ببرد او را خواب برده است، این مثل را برای افراد بی اعتناء به امور زنند